من یک شاعرم
مرد ثروتمندی نیستم!
سوار هیچ اسب سفیدی نشده ام!
و خیلی ها
در این دنیا از من
بلند قد تر و خوشتیپ تر هستند
اما هیچ مردی نمی تواند
مثل من
قلم دست بگیرد
و روی کاغذ از تو
بتی زیبا بتراشد!
.
.
.
.
اس ام اس عاشقانه
در خاطره ام نیستی که فراموشت کنم
تو آن ملودی سُرخی
که از اعماق قلب من
همچون ترانه ای
در رگهایم نواخته می شود
.
.
.
.
خدا ما رو برای هم نمیخواست ..
فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمهی ما مال ما نیست ..
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
.
.
.
.
دلشوره میگیرم هر وقت بارونه
با گریه میخوابم هر جا زمستونه
تا حال موهاشو از باد میپرسم
حس میکنم بادم دیوونهی اونه
.
.
.
.
من یک بار مرگ را تجربه کرده ام
یک نفر شبیه تو
دست یک نفر
که شبیه من نبود را گرفته بود !
باران هم می آمد ..!
.
.
.
.
زنبورها به چشمان تو عادت
و به قانون کندوها خیانت کردند !
من امّا هیچ غمی نمانده برایم
جز حسرتی و حسادتی به حال آن زنبور
می خواره ی کوچک
که از صبح دیدار تو تا ابدیّت
در تاب مژگانت آسوده و بیکار لمیده است .
.
.
.
.
احساس می کنم
از قلبم به پرواز درآمده اند
این کبوتران سفید
و این، من هستم
که در آسمان ها اوج می گیرم!
آیا ممکن است
پرندگان
در قلب آدم آشیان کنند؟
.
.
.
.
کنارم هستی و اما
دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست
فقط دوست داشتن محضه
.
.
.
.
با اینکه بعضى کار ها را نباید انجام داد
اما به لذت اش مى ارزد
مثل سر کشیدنِ پارچِ آب
آن هم در چله ى تابستان و یا
فکر کردن به تو
وقتى مى دانم معشوقه ى من نیستى
خدا شفا “ندهد”
وقتى این روزها
دوست داشتن ات نوعى مرض شده است
.
.
.
.
سپیده دم رفتن
در آن ارتفاع بعید
امتداد تند جاده ی ابروهایت
همراه هاله ای از مه و باران
بوسه ای ژرف
در انتظار توست
.
.
.
.
گذشته
کافه فرو ریختهایست
اسب سفید مرده
تپانچهای زنگزده
آینهای شکسته؛
گانگستر پیری از شعرم عبور میکند
.
.
.
.
خستهتر از صدای من،
گریهی بیصدای تو
حیف که مانده پیش من،
خاطرهات به جای تو
.
.
.
..
هرچه کتاب می خواندم
جلوی پنجره می چیدم
روز به روز
فکرم روشن می شد
اتاقم تاریک
کاش من
تاجر آجر سه سانتی بودم
.
.
.
.
از دلم خبر نداری
وقتی که باران پشت باران
وعطسه پشت عطسه می آید
انگار رفتنت را پیشاپیش جشن گرفته اند
این زنجموره های بی پروا
.
.
.
.
یک گلّه گرگِ گرسنه روبرو…
یک درّه ی عمیق پشتِ سر…
پریدن خودکشی ست
نپریدن زندگی ست!
.
.
.
.
ساده بودی مث سایه ..
مث شبنم رو شقایق
مث لبخند سپیده ..
مث شب گریهی عاشق
.
.
.
.
برگردن عشق ساده ام
که انگشترش نخی است ،
گلوبند زمردین شعر مرا
باور نمی کند کسی ….
لعنت به شعر ُ من
.
.
.
.
یک طبقه پایینتر
زن جوانی هر نیم ساعت یک بار
فرزندش را میزند
به همین خاطر
ساعتم را فروختم
و با تمام وجود به دست سنگین طبقهی پایین
و سیگارهای کنار دستم
اعتماد کردهام
حالا زمان برایم منظم پیش میرود!
.
.
.
.
جزیرههای ماه را
مه گرفته است
بالای آسمان سیاه
روی زمین برف
برف تمام راههای زندگی را بسته است
گرگی در درونم
زوزه میکشد
.
.
.
.
خدا ما رو برای هم نمیخواست ..
فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمهی ما مال ما نیست ..
فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
منبع : تالاب
0 دیدگاه