عکس های جنجالی منتشر شده از ارسلان قاسمی و همسرش را در این صفحه مشاهده کنید.
عکس و بیوگرافی ارسلان قاسمی + ماجرای ازدواج با ترلان پروانه
ارسلان قاسمی متولد 1 خرداد سال 1374 در تهران، بازیگر است .دیپلم کامپیوتر دارد در دانشگاه غیر انتفاعی تبریز بازیگری خوانده است و در حال حاضر دانشجو می باشد، در موسیقی نیز وارد شده و تابحال دو ترک موسیقی نیز منتشر کرده است
اعضای خانواده
ارسلان قاسمیدر یک خانواده 5 نفری بدنیا آمده است دو خواهر بزرگتر از خود دارد که یکی 10 و دیگری 12 سال از او بزرگتر هستند پدرش مدیر عامل شرکت کشتیرانی و مادرش هم مدیر مهدکودک است
چطور بازیگر شدم
خانم بهاره رهنما از دوستان صمیمی مادرم هستند
وقتی که متوجه شدند آقای جعفری جوزانی دنبال پسر بچه ای با مشخصه ی ظاهری من می گردد از مادرم خواست که برای تست به دفتر ایشون برم. خوشبختانه بعد از تست پذیرفته شدم و اولین بار با فیلم در چشم باد در سال 82 جلوی دوربین رفتم
من بچگی نکردم
بچگی ام از دست رفت من به هیچ وجه بچگی نکردم
الان حسرت خیلی چیزها را دارم. ناراحت نیستم اما به هر حال هر چیزی یک قیمتی دارد. من کارم را دوست دارم و این هزینه را برای آن پرداخت کردم، پس ناراحت نیست
چرا هنر نخواندم
زبان انگلیسی ام خوب بود و کامپیوتر هم بلد بودم فکر کردم این برایم راحت تر است
دوست های نزدیکم هم کامپیوتر میخوانند و به خاطر آنها دوست داشتم من هم کامپیوتر بخوانم مدتی هم در یک دانشگاه غیرانتفاعی در تبریز بازیگری را زیر نظر اساتیدی مثل ایرج راد، افشین هاشمی و .. گذراندم
علایق ارسلان قاسمی
او حسابی به ورزش علاقمند است و بیشتر شنا – اسب سواری و اسکی میکند بهترین تفریح اش سفر با خانواده است
شایعه ازدواج با ترلان پروانه
مدت هاست شایعه زدواجارسلان قاسمی و ترلان پروانه در فضای مجازی شنیده می شود و با وجود اینکه بارهای تکذیب شده ولی عده ای همچنان این دورا زن و شوهر می شناسند
هک شدن اینستاگرام
مدتی نیز هک شدن اینستاگرام ارسلان قاسمی و انتشار چند عکس برهنه و دستکاری شده همراه بود که با ورود پلیس فتا موضوع ختم به خیر شد
برادر آزاده نامداری
آزاده نامداری در پستی در شبکه اجتماعی اش ازارسلان قاسمی بعنوان داداش نداشته اش یاد میکند که نداشته و حالا پیدا کرده است
عکس ارسلان قاسمی آزاده نامداری و شبنم مقدمی
خصوصیات اخلاقی
کلا فردی هستم که زود با همه صمیمی می شم و با همه ارتباط برقرار می کنم. به همین دلیل دوستان زیادی دارم. معمولا در خانه فرد آرامی هستم
فوت دوستم بیتا فرهی
بیتا توکلی، دوست و هم بازی خوبم در سریال در چشم باد بود که متاسفانه در سانحه رانندگی فوت کرد. فوت او تاثیر خیلی بدی روی من گذاشت و بسیار ناراحتم کرد وقتی این خبر را شنیدم، نمی توانستم باور کنم
عکس ارسلان قاسمی و فریبا متخصص
شروع خوانندگی
ارسلان قاسمی طی چند وقت اخیر دو ترانه به همراه سینا دست خوش با تنظیم محمد جواندر خوانده است وی در مصاحبه ای گفت دوست دارم زمینه فعالیت موسیقی ام را گسترش دهم و کارهای جدیدی را به همراه دوستان عرضه کنم
مصاحبه و گفت و گو با ارسلان قاسمی / همه چیز درباره ارسلان
چندتا بچه هستید؟
سه تا بچه هستیم. دوتا خواهر بزرگ تر از خودم دارم و من بچه کوچک خانواده هستم. خانواده ام همیشه دغدغه و نگرانی کار من را داشتند و همیشه زیر نظر آنها کار کردم و خیلی حواسشان به من بوده.
چه جوری حواسشان به تو بوده که سی و خرده ای کار کردی. یعنی تقریبا زندگی نکردی و فقط کار کردی؟
این تعداد کار در 10 سال بوده. یعنی سالی سه تا چهار کار داشتم.
خب این خیلی زیاد است. حتی برای بازیگر بزرگسال و حرفه ای هم که هیچ درس و مشق و کودکی و بازی و… هم ندارد، زیاد است!
خب اگر من این کارها را نمی کردم، الان نمی توانستم اینجا باشم و مثل یکسری بچه های دیگر یکی دو تا کار می کردم و بعد فراموش می شدم. همین الان هم خیلی از این کارهایم دیده نشده یا پربیننده نبوده.
ارسلان قاسمی :بهاره رهنما من را بازیگر کرد
در خانواده و نزدیکان من کسی اهل بازیگری و هنر و… نبوده به جز یکی از پسردایی های مادرم که او هم در ایران زندگی نمی کند و از ما دور است. برخلاف اکثر بچه ها که کارشان را از تیزرهای تبلیغاتی شروع می کنند، بازیگری را از سریال «در چشم باد» شروع کردم. بهاره رهنما که دوست صمیمی و هم کلاسی دوران کودکی مادرم است مرا به دستیار آقای جعفری جوزانی، کارگردان سریال «در چشم باد»، معرفی کرد و او هم مرا برای نقش کودکی های پارسا پیروزفر پسندید. آن موقع هفت سالم بود. تجربه عجیبی بود.
به خاطر آن کار سه سال و نیم شمال بودم. برای من که بچه کوچکی بودم و قبلا هم این کار را انجام نداده بودم و «در چشم باد» هم یک کار سنگین و تاریخی بود، سخت بود. اما شرایطی هم که آقای جوزانی و آقای کاسه ساز در طول کار فراهم کرده بودند، خوب بود و از سختی کار کم می کرد. برای اولین بار بود که این حجم آدم را می دیدم و مجبور بودم با 30، 40 نفر آدم یک جا باشم و زندگی و کار کنم.
استرس داشتم و احساس دلتنگی و غربت می کردم. فقط لطفش به بچه های هم سن و سالم مثل بیتا توکلی بود که با هم بازی می کردیم و حضورشان نمی گذاشت خیلی متوجه سختی ها شوم. حتی درس خواندن ما با بچه های عادی فرق داشت. معلمی به اسم آقای رجبی که از فومن به محل استقرار ما در ماسوله می آمد و به من و بیتا توکلی و پوریا، پسر خانم متخصص، درس می داد.
بعد از فومن برگه امتحانات را می آوردند و از ما امتحان می گرفتند و بعد از فومن برایمان کارنامه صادر می کردند. ما هم خیلی اذیت می کردیم. هر روز یکی مان بهانه می گرفت و مثلا می گفت خسته ام و سر کلاس نمی روم و… امیدوارم آقای رجبی هرجا هست از سر اذیت هایی که کردیم، بگذرد.
کارکردن بچه ها امری رایج و متداول نیست. اینکه تو از کودکی کار می کردی، هرچند این کار را دوست داشتی، چه تاثیری در شخصیت تو گذاشته و آیا تو مثل بچه های عادی، بچگی کردی؟
حقیقتش این است که من اصلا درکی از سینما و بازیگری در هفت سالگی نداشتم، چه برسد به اینکه به کار علاقه داشته باشم.حالا البته وقتی واردش شدم، به مرور زمان علاقه پیدا کردم. حتی خانواده ام هم اول راضی نبودند اما اینقدر دیگران به آنها اصرار کردند که بالاخره پذیرفتند و تصمیم گرفتند من بازیگر شوم. یعنی در آن سن تصمیم من نبود، تصمیم والدینم بود. اوایل حس می کردم این یک جور بازی است. اما به مرور در فضای کار متوجه جدی بودن قضیه شدم. وقتی اولین کارم پخش شد، تازه طعم شیرنش را چشیدم؛ وقتی مردم مرا در خیابان می شناختند و به من محبت می کردند. بزرگ تر که شدم، هم از این شهرت لذت می بردم و هم خود کار را دوست داشتم. الان هم که به هر حال بحث درآمد و مالی اش برایم مهم است. الان عاشق کار هستم.
بچگی ات این وسط چه شد؟
بچگی نکردم. بچگی ام از دست رفت. به هیچ وجه بچگی نکردم. الان حسرت خیلی چیزها را دارم. اما به هر حال هر چیزی یک قیمتی دارد.کارم را دوست دارم و این هزینه را برای آن پرداخت کردم، پس ناراحت نیستم.
اینکه تو بچگی نکردی و بچگی ات را با بزرگ ترها گذراندی، چه تفاوتی را بین تو و دیگران ایجاد کرده؟ مثلا دوست های تو بیشتر هم سن هایت هستند یا بزرگ ترند؟
همه دوستانم به جز دو نفر اختلاف سنی زیاد با من دارند و بزرگ ترند. آن دو نفر هم، همکلاسی های قدیمی ام بوده اند.
بعد از «در چشم باد» که به مدرسه عادی آمدی، مشکلی نداشتی؟
هماهنگ کردن خودم با بقیه بچه ها برایم سخت بود. از مشق متنفر بودم و عادت کرده بودم وقتی ماسوله بودیم، مشق ننویسم. لای کتاب را باز نمی کردم و فقط سر کلاس گوش می دادم و یاد می گرفتم. البته به نظرم معنی سواد فراتر از درس و کتاب و مدرسه است. به همین دلیل دیگر در دبیرستان اصلا مدرسه نرفتم و غیرحضوری درس خواندم. الان هم دیپلم کامپیوتر دارم.
چرا هنر نخواندی؟
آخر زبان انگلیسی ام خوب بود و کامپیوتر هم بلد بودم. فکر کردم این برایم راحت تر است. در ضمن دوست های نزدیکم هم کامپیوتر می خوانند و به خاطر آنها دوست داشتم من هم کامپیوتر بخوانم. الان هم دارم در یک دانشگاه غیرانتفاعی در تبریز بازیگری زیرنظر اساتیدی مثل ایرج راد، افشین هاشمی و… می خوانم. اگر هم قبول شوم به دانشگاه سراسری یا آزاد می روم. البته عاشق تنها زندگی کردن و تجربه زندگی مجردی هستم. تنهایی را کلا دوست دارم.
تو جزو نسل چهارم بعد از انقلاب هستی. نسل شما چه ویژگی ای دارد؟ تعریف این نسل از نظر تو چیست؟
نسل ما، نسلی است که بچه های آن، خیلی افکار بزرگانه دارند و بسیاری مسائل را دارند زودتر از سن شان تجربه می کند این چیزی است که من در دهه هفتادی ها می بینم و اینکه نسل ما نسلی است که خیلی در خطر است. از هر لحاظ در خطر است.
نسل شما چه می خواهد؟
این نسل افکارش را روی خواسته های خودش متمرکز کرده و به حاشیه ها کاری ندارد. این نسل چیزهایی را می خواهد که نسل های پیش از او نداشتند.
می گویند بچه های دهه هفتاد اهل فکرکردن نیستند، راحت طلب اند، اهل مبارزه نیستند و… به نظرت این حرف ها درست است؟
اتفاقا دهه هفتادی ها به نظر من خیلی هم شجاع هستند. ولی فکر نمی کنم نسل قابل اتکایی باشند و نمی توانند مثل جوان های دهه های پنجاه و شصت باشند فکر می کنم نمی توانند انتظارات جامعه و نسل های پیش را برآورده کنند. چون اصلا افکاری که ما داریم، چیزهایی است که ربطی به جامعه ما ندارد. افکار نسل من دارد به سمت چیزهایی می رود که نباید برود. 50 درصد دارند سمت چیزهایی می روند که نباید بروند. 25 درصد هم دارند راه معمولی و عادی را طی می کنند و شاید فقط 25 درصد هستند که دارند به آینده فکر می کنند.
تو جزو کدام دسته هستی؟
جزو آن 25 درصدی هستم که به آینده فکر می کنند.
رای آینده چه نقشه ای داری؟
به چیزهایی که از خودم توقع دارم، برسم و خودم را در کارم اثبات کنم و اگر بتوانم و حرف گنده تر از دهنم نباشد، تلاش کنم و بتوانم اسم کشورم و مردمم را بالا ببرم. اسم ایرانی را بالا ببرم.
تو بچه خیلی خوش قیافه ای بودی. این زیبایی زیاد چه تاثیری در زندگی ات داشته و آیا باعث شادی تو شده؟
زیبایی زیاد باعث می شود آدم ها درون تو را نبینند یا خیلی دیر ببینند و اکثرا به ظاهرت اهمیت بدهند و متوجه شخصیتت نشوند. اگر من ناین زیبایی را نداشتم، اصلا ارسلان قاسمی، کودک بازیگری که مردم بشناسندش، نمی شدم. اما بعد بدون اغراق با تلاشف خودم را نشان دادم. برای من با همه بچگی ام مهم بود که شایستگی ام تحت تاثیر زیبایی ام قرار نگیرد و زیبایی را فقط یک شانس می دانم و می خواهم هنرمند و بازیگر واقعی باشم. برایم مهم است زیبایی باعث نشود خودم را فراموش کنم و به روح و ذهنم نپردازم و بی اهمیت باشم. نمی خواهم یک آدم زیبای پوچ باشم و پشت چشمان زیبایم هیچ چیز نباشد.
چه مسیری برای خودت ترسیم کرده ای و می خواهی به چه چیزهایی در کار و زندگی ات برسی؟
اول اینکه در کارم دوست ندارم فقط به ایران محدود شوم و دوم اینکه دوست ندارم جای کسی یا شبیه کس دیگری باشم. می خواهم جایگاه خودم را داشته باشم. در زندگی هم می خواهم به جایی برسم که بتوانم رفاه خودم و خانواده ای که در آینده تشکیل می دهم را تامین کنم و برای خودم و آنها آینده امن و راحتی بسازم.
0 دیدگاه